اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

وروجک بابا و مامان

یعنی داره مرواریدت در میاد؟

سلام به عزیز دل مامان جوجو کوچولوی من دیشب تا ساعت 5 صبح نخوابیدی و همش نق زدی ، هی بهونه میگرفتی ، شیر میخوردی و غر میزدی و نمیتونستی بخوابی انقدر تو بغلم تکونت دادم و شیرت دادم و هی در تلاش ساکت کردنت بودم که حسابی از پا افتادم آخر بابایی رو بیدار کردم چون دیگه واقعا کم آورده بودم بابایی تا ساعت 7 تو بغلش میگردوندت و یکم ساکت تر بودی ولی نمیتونستی بخوابی بهت یکم دیفن دادیم تا راحت خوابت ببره بالاخره ساعت 7رو گذشته بود که خوابیدی و هنوز 10 صبح نشده بود که بیدار شدی و شروع به شیطنت کردی و از سرو کول منو بابا که خیلی خسته بودیم بالا میرفتی . یهو دیدیم تو لبه مرز تخت ،سمت بابا هستی و سری...
10 دی 1392

وقتی گل پسر مامان دخمل میشود

سلام به گل پسر مامان عزیزم امروز تنها بودیم آوردم لباسای دخملونه ای که قبل تعیین جنسیت خریده بودیم رو برات پوشوندم و عکس گرفتم ایشالا آبجیت که دنیا اومد براش این لباسارو میپوشونیم عزیز دلم تو هر لباسی خوشگلی ولی تو مردی و هر چی مردونه تر بپوشی بهتره و بیشتر بهت میاد ولی خوب مامانه دیگه دلش خواست ببینه چطور میشی و مرسی از اینکه دلمو نشکستی و باهام همکاری کردی حالا چند تا عکس میزارم که یادگاری برات بمونه و بابا هم امشب از خابگاه این عکسارو ببینه آخه بازم تنهاییم و بابایی نیست. بابا چهارشنبه شب رفت تهران و قول داده یکشنبه صبح بیاد (امروز روز جمعه هستش) نمیدونی این چند سال چقدر س...
6 دی 1392

جشن 3 نفره شب یلدا و تولد 34 سالگی آقای پدر

سلام به گل پسر یکی یه دونه                             اولین شب یلدات مبارک   هوراااااا  هوراااااا خدایا شکرت امسال ما هم یه جوجه داریم که بشماریمش   ایشالا 120سال از این شبا رو به خوبی و خوشی و سلامتی و سرافرازی پشت سر بزاری عشق ِ کوچولوی مامان عزیزم یکی از سنت های ایران ما جشن گرفتن شب یلدا هستش. شب یلدا شبیه که همه دور هم جمع میشن و آخرین شب از پاییز رو جشن میگیرن. چون پیروزی نور بر تاریکی هستش.یعنی از فردا...
30 آذر 1392

اولین ماه محرم آقا اهورا و سقا شدن به روایت تصویر

اولین روزای محرم و آقا اهورا کنار چهل چراغ اهورا کوچولو امسال سقا بود سقا بودنت قبول باشه گل پسرم روز تاسوعا من و اهورا کوچولو به همراه آقای پدر رفتیم زیارت شاه عبدالعظیم پسرم اون روز رو با مترو رفتیم و برگشتیم بلیطا رایگان بود و تو مترو نظر همه رو به خودت جلب کرده بودی مثل همیشه(قربونت برم الهی) روز تاسوعا و وقتی آقا اهورا خودشو لوس میکنه(اینجا هم شدی عین بچگیای دایی رضا) اهورا و آقای پدر اینجا روز تاسوعا هستش و تازه از زیارت برگشتیم خونه عزیز جونِ من، فردا ناهار نطری داریم اینم از روز عاشورا ،اهورا کوچولو و سامی کوچولو ...
14 آذر 1392

اهورا کوچولو در خونه مادر جون

مسافرت به خونه مادر جون به روایت وروجک شلاممممممممممممم همه خوفین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اول اژ اوتوبوش شلو کنیم من بلا خودم صندلی مخشوش دالم بعدشم بلسیم به کالای مورد علاخم که لفته بودم خونه خان دایی همه منو چلوندن(البته این عکسا ماله تابشتونه) دایی امیرم گشنشه میخواد گوشمو بوخوله اینم من و سامی کوشولو.مشل لباشای سامی رو ژندایی معصومه بلا منم خلیده حسود نشم ملسی ژندایی مهلبون من تو ماشین سامی سامی میگه ماشینمو بده من میگم دوش ندالم ماشین هودمهههههههههه باباااااااااااااااا بلام ماشین میخلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خلاشه آخلش مجاب میش...
14 آذر 1392
1